قلب مشکی من

part5

بغض کردم ولی سعی کردم خودمو کنترل کنم
و با ی ببخشید بلند شدم و رفتم بیرون تهیونگ هم با عجله لباس پوشید و دنبالم اومد و با نگرانی پرسید
حالت خوبه؟
میا: خوبم مرسی
(از این به بعد تهیونگ رو ته می نویسم )
ته: ولی به نظر نمیاد
میا: نه ی خورده پر خوری کردم چیزی نیست
ته: اوم اوکی بیا سوار ماشین شو برسونمت
میا: اوم مرسی
سوار شدم و بعد از چند مین رسیدیم
میا : ازت ممنونم اوپا ( با لبخند )
ته: خواهش خداحافظ
میا: خداحافظ
تهیونگ رفت و منم رفتم خونه
وسایلم رو رو مبل پرتاب کردم و اجازه دادم
بغض م بشکنه و اشکام بریزه
من عاشق یه آدمی شدم که داره با معشوقه اش عشق بازی می کنه و من دارم تو عشقش می سوزم

like 60
kamant: 200
دیدگاه ها (۲۴۸)

قلب مشکی من

دارم میرم امتحان بدمممممماومدم ادامه فیک رو میزارم

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط